آبنبات تلخ

Part:156
سوبین : واییی وایییی خب بزار یکم سرو وضعمو درست کنم شبیه جنازه شدم
۵ : عوووو برا رئیس ژانگ خوشگل میکنی
سوببن : منظورت چیه
۵ : مگه تو اون تو رابطه نیستین
سوبین : معلومه که نه این چه حرفیه اون رئیسمه
۵ : باشه بابا باور کردیم
سوبین : دیگه به من چه
۶ : عه منشی کیم جون چطوری
سوبین : بله؟
۶ : عا بزودی قراره خانوم رئیس بشیا
سوبین : من یکی واقعا درک نمیکنم میگم چیزی بین ما نیست
۵ : واسه همینه بین اون همه منشی تو قبول شدی
سوبین : چی میگی من خودم تلاش کردم
۶ : خودمونیم پارتیت کلفته رئیس ژانگ دوس پسرت رئیس کیم و جئون داداشات
سوبین : لعنتی حرف دهنتو ببند(از یقه دختره میگیره)
لارا : سوبین چیکار میکنی
۵ : وای منشی لارا ما بهش گفتیم اگه واقعا با رئیس نیستی دوستم بره بهش اعتراف کنه یهو حمله کرد
لارا : سوبین
سوبین : زر مفت میزنه
ژانگ : میشه توضیح بدین تو اتاق جلسه من چخبره؟
لارا : شرمنده رئیس ژانگ
ژانگ : من خیلی وقته اینجام میخواستم ببینم دعواشون و کلکلاشون تموم میشه
۶ : وا...واقعا
ژانگ : اوهو
۵ : عه چیزه
ژانگ : پارتیت کلفته رئیس ژانگ دوس پسرت جئونو کیم برادرت درسته اینارو نگفتین؟ نگفتین با پارتی بازی قبول شدی؟
لارا : سوبین تو برو رئیس ژانگ من خودم اینارو آدم میکنم تا دیگه براتون مشکل درست نکن
ژانگ : به خودتون می‌سپارمشون
لارا : البته
سوبین : من دیگه میرم شرکت داره تعطیل میشه
لارا : وایسا باهم بریم
سوبین : اوکی
لارا : من فردا به حساب شما دوتا میرسم
سوبین : بریم
چند دقیقه بعد
سوبین : چقد جلو شرکت شلوغه
هانی : الکسو میشه پیدا کرد
سوبین : دیدمش اونهاش
الکس : سلام خشگلم دیر که نکردم؟
سوبین : الکسی(میپره بغلش)
الکس : اومم به نظر یه نفر دلش خیلی تنگ شده
سوبین : البته
الکس : میگم چرا اینجوری نگامون میکنن؟
سوبین : ولشون کن بابا
ژانگ : داشتم میرفتم سمت ماشین که سوبینو دیدم تا خواستم برم سمتش دیدم پرید بغل یه پسره نمیدونم چرا ولی یه ناراحتی عجیبی ته دلم حس کردم همینجور خیره بودم تا به خودم اومدم دیدم همه به سوبین نگا می‌کنن پچ پچ می‌کن دیگه ول کردمو رفتم
۷ : عه سوبین این کیه؟
سوبین : وا معلوم نی دوس پسرمه
۸ : مگه تو رئیس ژانگ باهم نبودین
سوبین : چ...چی...میگی
الکس : چی گفتی
۸ : همه اینو تو شرکت میگن آقا جون
۷ : سوبین فکر نمیکردم از اوناش باشی